۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

سر من روی آرنجم بود وخوابیده بودم روی میزهای پلاستیکی سلف
همینطور الکی داشتم جزوه دیفرانسیل را ورق می زدم
دو تا شستش روی صفحه کلید موبایل تند تند جا به جا می شد
بعد همان جورِ دوست داشتنی-یکجور راست راستکیِ از ته دل-می خندید
یکجوری نگاهش کردم که یعنی چه کار می کنی؟
نکرد سرش را بالا بیاورد،همانطور مشغول گفت: ماهی بازی می کنم
دو سه دقیقه بعد؛وقتی باخت؛گوشی ش را گذاشت کنار دست من و انگار جدی جدی لباس غواصی پوشیده و رفته بوده زیر آب داشته با یک دسته ماهی بازی می کرده؛یکجور واقعاً متعجبی گفت:ماهیاش باهوشناااا
...
دیروز بعد از این همه وقت زنگ زده،( می خواهم گله کنم که یادت رفته برای عروسی دعوتم کنی ولی از مِن مِن اش می فهمم حرف دیگری هست برای گفتن)*
-رفته بودم آزمایشگاه
-اِ،آزمایشگاه واسه چی؟
-ایدز و هپاتیت و اینا
-آهاااا،فک کردم حامله ای
بعد خندید
-حامله ای؟؟
-حامله م
و بیشتر خندید
...
*:این تکه فقط جهت تنویر افکار عمومی و بخاطر تذکر آقای ویارهای پسری آبستن من باب غلط انداز بودن مطلب است

۴ نظر:

ایمان.الف.خلیفه گفت...

اووم. باز بهتره از بازی 3 اختلاف بین دو عکس که ما بهش معتاد بودیم. لا مسب عکساشم پورنو بود.

iloneka گفت...

منم الان بش معتاد شدم،لامصب عکساشم پورنوئه:دی

دخترحاجی گفت...

ناراحتم از اینکه اینقدر دیر پیدات کردم.و خوشحال از اینکه فوق العاده مینویسی

Umma گفت...

بعضی ها پورنو شو دوست دارن.
همین وری کلا