۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

نامه شماره یک به خدا

خدایا سلام
من ایلونکا هستم،صدای من را از جنوب غربی آسیا،کشور ایران،شهر تهران می شنوید
خدمت شما عرض شود که گله مندم و ترجیح دادم از آنجایی که می گویند شما همه چیز را می دانید پشت سرتان حرف نزنم و بیایم جلوی روی خودتان و در محضر چند تا شاهد گله گزاری(گذاری؟) کنم(اگر لفظش را درست یاد گرفته باشم)
خدایا اگر نمی دانید یا خودتان را به بی خیالی زدید بدانید و آگاه باشید که ایران وضعش خیلی خراب است
یعنی خرابهااا
راستش قضیه گویا تقریباً از صد سال پیش شروع شده که ما،یعنی در واقع اجداد ما فهمیده اند که چند کله احیاناً بهتر از یک کله کار می کند و اینکه یک نفر گفت هر غلطی بکنید دلیل نمی شود آدم برود همان غلط را بکند
شما اگر یک نگاه به پرونده هایتان بیندازید می بینید که مشروطه و محمدعلی شاه و رضاخان و محمدرضا شاه و خمینی اسم هایی اند که همینطور در راس گزارشهای ایران ردیف شده اند
خلاصه ما از صدو خرده ای سال پیش(بلکم بیشتر حتی) داریم می جنگیم،کتک می خوریم،عده ای از ما را می کشند و بقیه را شکنجه می دهند،یکبار وقتی پدرو مادرهایمان سی سال پیش می روند بجنگند انگ متعصبان متحجر مذهبی را می خورند و یکبار هم حالا به ما انگ بچه قرتی های بی دین و ایمان می زنند همه اش برای اینکه ما معتقدیم که چند تا کله عاقل بهتر از یک سر بی عقل می تواند مملکت را اداره کند
و همه اش برای اینکه ما می خواهیم آزاد باشیم،می خواهیم خودمان بگوییم رییس جمهورمان چه کسی باشد،می خواهیم خودمان آدم هایی که قرار است بروند برایمان کتاب بکن و نکن بنویسند را تعیین کنیم،می خواهیم خودمان تصمیم بگیریم که مسلمان های دیندار و مومن باشیم یا بچه قرتی های لامذهب (به قول اینها)،یعنی می خواهیم این دوستان که دچار سوتفاهم "با ما در یک قبر خوابیدگی" شده اند سوتفاهمشان برطرف شود و بدانند که شما فرموده اید که اجباری نیست که ما حتماً به دین اینها (که بنده به شخصه بعید می دانم آن دین مورد نظر شما باشد )ایمان بیاوریم
خلاصه اینکه این آدمها دروغ می گویند،پول نفتی را که مصدق همه زندگی اش را پای ملی کردن آن گذاشت و بعد از آن نسخه اش پیچیده شد به فنا می دهند و هفتاد و خرده ای میلیون آدم دستشان به این "ثروت ملی" شان نمی رسد
خدایا،اینجا تولید کننده ها ورشکسته شده اند،چون ما بوگیر کفشمان هم جدیداً ساخته دست برادران زحمتکش چینی است،آنهایی هم که پیش تولید کننده ها کار می کردند کار ندارند طبعاً
اینجا کارمندها کار نمی کنند،چون توی اداره ها کاری برای انجام دادن ندارند یا اگر هم دارند آنقدر خودشان گرفتاری دارند که حوصله انجام کارهای مردم را ندارند
اینجا موقع استخدام توی اداره ها از شما نمی پرسند چه کاری بلدید از شما می پرسند اول کدام پای مبارک را توی توالت می گذارید
اینجا دروغ گفتن ساده ترین کاری است که آقایان باصطلاح حاکم انجام می دهند،اینجا یک رسانه ملی برای مردم درست کرده اند که شعور مردم را به سخره می گیرد
اینجا همه غمگینند،همه دلشان شکسته خدایا،همه گرفتارتر از آنند که عاشق باشند،خوشحال باشند،دوست باشند،با هم بازی کنند
اینجا همه گرفتار یک عده آدمی اند که می گویند از شما مجوز گرفته اند که کلی بلا سر ما بیاورند
اینجا ما فرق عزا و عروسی را نمی دانیم چون توی تلویزیونشان می
گویند شما خواستید ما همیشه غصه بخوریم
خدایا، ما هم داریم زیادی غصه می خوریم و محتاج اینیم که شما به اینها بفهمانید ما دوستشان نداریم و من مطمئنم شما هم آدمهایی را که دارند تمام جوانی ما را به گ-ا می دهند دوست ندارید
لطفاً یک کاری که خودتان بلدید و می دانید حال اینها را می گیرد انجام دهید

موتوشکرم

ایلونکا

۳ نظر:

ایمان. خلیفه گفت...

آخی. خدا از دهنت بشنوه ایلونیکای عزیز.

ایمان خلیفه گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
مانی گفت...

قبول داری که خدا حالشون رو بدجوری گرفته؟
به قول بیانیهٔ آخر میرحسین، می‌ترسند که می‌ترسانند.