۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

نشسته ای جزوه هات را ورق بزنی یک شعر گوشه اش پیدا می کنی که دستخط خودت است اما انگار اصلاً نشنیده ایش،می گیردت یکهو، می آید یک لبخند قشنگ می نشاند گوشه لبت
یا اینکه همینطور الکی الکی داری زیر و بالای گوشی ات را می گردی،بعد می بینی توی تمپلِیت سیو کرده ای"والله شهر بی تو مرا حبس می شود"
بعد تا شب هی زیر لب می گویی والله شهر بی تو مرا حبس می شود و هی الکی الکی توی دلت قند آب می شود
یا اینکه توی تاکسی چشمهات را می بندی،پایت را مثلاً روی پدال گاز فشار می دهی،بعد اگر آقائه رسید ثانیه های آخر از چراغ سبزه رد شود امروز روز توست اصلاً و تا شب وقت راه رفتنت توی خیابان هم حتی قدم هات می رقصند
اصلاً بعضی روزها الکی الکی خوبند
مثل دیروز
شکل خل و چل بازی اند،شکل خنده های بی دلیلِ الکی قشنگند
شکل هوای بلوار کشاورز و کوچه پس کوچه های نیاوران و سکوت سرخوشانه لارستان اند
پی نوشت:خداحافظ گاری کوپر هم که دست بگیری و عاشق لِنی هم اگر باشی،روزت محشر می شود (با ترجمه سروش حبیبی برای صدمین بار هم که بخوانی اش کم است)

۳ نظر:

Universal Emptiness گفت...

دقیقا ،
یعنی دقیقا ،
این کتاب ، کتاب مقدس منه .
تو رو خدا تبلیغش نکن ، این کتاب ماه هر کسی نیست .
لنی پیامبر منه ، لنی پیامبر منه ، پیامبر منه ....

ذهن ِآشفته گفت...

عاشق این خوشی‌های بی دلیلم
و
عاشق خداحافظ گاری کوپر
با ترجمه‌ی سروش حبیبی

گرگ دونده گفت...

خوبه یه همچین روزایی هست. روزای الکی خوش. هرچی الکی تر باشند بیشتر خوش اند.

کوچه پس کوچه های باغ فردوس و دربند رو هم بذار تنگش.. از اونطرف کوچه های قائم مقام و کریمخان تا خود بلوار کشاورز و... اوووووووووووووووووه!!